خوشا به حال دلی که به دلبری برسد
***
خوشا به حال دلی که به دلبری برسد
.
همه رعیّت ارباب میشویم اما
غلام با ادب اینجا به برتری برسد
.
کسی که بر در این خانه سر بلند نکرد
به یک اشاره ی آقا به سروری برسد
.
اگرچه سائل او بی نیاز از دنیاست
در آخرت به مقامات بهتری برسد
.
به نیم قطره ی اشک محبتش ندهد
اگر خوشیّ دو عالم به نوکری برسد
.
شبیه فطرس درمانده غصه ای دارم
نشسته ام که مگر پر، نه ؛ شهپری برسد
.
ز ” قال باقر علیه السلام ” مست شود
اگر کسی به فیوضات منبری برسد
.
کسی که بر کرمش افـتخار می کردند
اگر نبود خلائق چه کار می کردند !؟
.
قلم به دست گرفـته رساله بنویسد
به نام حضرت جلّ جلاله بنویسد
.
مقیّد است به تحلیل کربلای حسین
کنار این همه مقتل ، مقاله بنویسد
.
مقیّد است که تاریخ را ورق بزند
دوباره از غم تلخ قباله بنویسد
.
روایت سفرش سوی کربلا کم نیست
تمام روز و شبش را به ناله بنویسد
.
میان روضه ی بازار شام می طلبد
که از نجابت طفل سه ساله بنویسد
.
تمام مرثیه هایش میان لفافه ست
به اشک چشم تر از باغ لاله بنویسد
.
برای این که محرّم به کربلا برسم
نشسته ام که برایم حواله بنویسد
.
کنار این همه ابر بهار گریه کنم
میان روضه ی او زار زار گریه کنم
.
دلی شکسته و بغضی شکسته تر دارد
دوباره یاد چه کرده که چشم تر دارد ؟!
.
همیشه مجلس روضه اش پُر تلاطم بود
حسین گفتن او مزّه ای دگر دارد
.
مرور خاطره ها کار هر شب آقاست
چقدر زخم روی زخم بر جگر دارد
.
چقدر پیر شده ، خم شده ، شکسته شده
به خاطر غم و غصه است ، خب اثر دارد
.
چقدر این شب آخر به مادرش رفته
میان نـافله اش دست بر کمر دارد
.
لهوف از غم یک صبح تا شبش ، گفته
کجا کسی ز غم و غصه اش خبر دارد !؟
.
میان این همه ارثی که از پدر بُرده
اگر غلط نکنم گریه بیشتر دارد
.
همیشه بالش زیر سرش پر از اشک است
چرا که روضه ی گودال زیر سر دارد
.
غروب روز دهم را نمی برد از یاد
شبیه خیمه شده ، آه شعله ور دارد
.
به یاد کودکی اش از رقیّه می خواند
چه خاطرات عجیبی ز همسفر دارد
.
همین که خار نشسته به پای او کافی ست
خدا کند که دگر زجر دست بردارد
.
میان دفتر عمرش چه خاطرات بدی
ز چوب و باده و دندان و تشت زر دارد
.
در آن شبی که سنان بین راه اسیرش کرد
گرسنه بود ولی تازیانه سیرش کرد
.
.
.
علیرضا خاکساری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید