سپیده دم که هنگام نماز است
***
سپیده دم که هنگام نماز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
بپاشد بر اُفق نورِ خداوند
.
دهد دل را صفا ، جان را جلایی
چه رنگی بهتر از رنگ خدایی
.
چه گوهرهاست در گنجینه ی صبح
خدا پیداست در آیینه ی صبح
.
خوشا آنان که بنشینند گاهی
سرِ راهی به امّید نگاهی
.
شبی در خلوت شب زنده داران
به میدان محبت ، شه سواران
.
همه تن بر زمین و جان بر افلاک
همه پیشانی تسلیم بر خاک
.
یکی پرسید از آن بیدار سرمست
که شب ها لحظه ای مژگان نمی بست …
.
چه می جویی ز بیداری شب ها ؟
چه سود از سوز عشق و تابِ تب ها ؟
.
جوابش داد پیر بخت بیدار
گرفتارم ، گرفتارم ، گرفتار
.
از آن شب تا سحر در اضطرابم
که فیضی آید و بیند به خوابم
.
نسیمی می وزد از غیب ، گاهی
به کوتاهی برقی یا نگاهی
.
از آن دُردی کشان عافیت سوز
ز شب بیدار می مانند تا روز
.
که گر برقی زند ، بیدار باشند
و گر جامی رسد ، هشیار باشند
.
در این محفل که سر تا پای سوز است
ز نور عارفان شب ها چو روز است …
.
.
.
سید محمدعلی ریاضی یزدی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید