شب های جمعه نیمه شب ها تا سپیده
***
شب های جمعه نیمه شب ها تا سپیده
بر روی اسرارش خدا پرده کشیده
.
از راه می آید زنی قامت خمیده
.
حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد
.
روضه نمی خواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
.
یک تکه ای سالم همه پیکر ندارد
جایی برای بوسه ی مادر ندارد
.
گیسوی خود را ریخته روی گلویش
مادر بوَد اینگونه شکل گفتگویش
.
گوید بنیّ یا بنیّ یا بنیّ
برخیز آمد مادرت زهرا بنیّ
.
دیدم خودم در عصر عاشورا بنیّ
افتاده بودی زیر دست و پا بنیّ
.
من بی وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم
.
از تشنگی ؛ لب های عطشانت به هم خورد
ترکیب ابروها و چشمانت به هم خورد
.
از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد
آیه به آیه نذر قرآنت به هم خورد
.
راه تو را در گودی گودال بستند
بر پیکر تو نیزه ها را می شکستند
.
.
.
قاسم نعمتی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید