شمیم جان فزای کوی بابم
***
شمیم جان فزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید
.
گمانم کربلا شد عمه نزدیک
که بوی مشک و ناب و عنبر آید
.
به گوشم عمه از گهواره ی گور
در این صحرا صدای اصغر آید
.
حسین را ای صبا برگو که از شام
به کویت زینب غم پرور آید
.
ولی ای عمه دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید
که چون اندر سر قبر شهیدان
تو را از گریه کام دل برآید
.
در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید
.
مهار ناقه را یک دم نگه دار
که استقبال لیلا ، اکبر آید
.
مران ای ساربان یک دم که داماد
سر راه عروس مضطر آید
.
کند ” جودی ” به محشر ، محشر از نو
اگر در حشر ما این دفتر آید
.
.
.
عبدالجواد جودی خراسانی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید