فکر کن ظهر شود روز به آخر برسد
***
فکر کن ظهر شود روز به آخر برسد
لحظه ها بگذرد و ساعت خنجر برسد
.
لحظه ی آخر گودال به کندی برود
خنجر شمر سراسیمه به حنجر برسد
.
فکر کن بین اجانب به چه وضعی به چه حال؟
زینب از تل به تماشای برادر برسد
.
هرچه بوده است به غارت برود ، در گودال
بوسه ای از رگ خشکیده به خواهر برسد
.
ازدحام است و در این معرکه زینب مانده
به برادر برسد یا که به معجر برسد
.
قدّ خم دارد از این داغ چه کس می دانست ؟
ارث مادر وسط دشت به دختر برسد
.
.
.
محسن ناصحی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید