میدونی که دختر باباییه بابا
شبا بی قرار لالاییه بابا
.
بازم خواب می دیدم شبای حرم رو
رو زانوت گذاشتم دوباره سَرم رو
.
یه رویای شیرین برام آرزو بود
کنارم تو خیمه تو بودی عمو بود
.
ولی زجر اومد باز صداشو شنیدم
منو توی خواب زد من از خواب پریدم
.
بابایی کجایی
.
میشه باورت که من پرشکسنه
نمازم رو بابا می خونم نشسته
.
دیگه قد خمیده دیگه نیمه جونم
شبا تو خرابه گرسنه می مونم
.
میگه عمه شب ها نمیشم من آروم
توی راه یه ضربه گرفته به پهلوم
.
عجب ضربه ای بود منو از پا انداخت
منو بین کوچه یاد زهرا انداخت
.
بابایی کجایی
.
فدای سرت که تن من کبوده
اینا یادگار یه مرد یهوده
.
فدای سرت که چشام خیره مونده
کی بد کرده با تو کی موتو سوزونده
.
چرا حال و روز نگاهت عجیبه ؟
چرا قاب روی تو شیب الخضیبه ؟
.
مگه خنجر شمر چیکار کرده با تو
چقدر طول کشیده بریده رگ تو
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید