می آورم به روی لبم السلام را
***
می آورم به روی لبم السلام را
آغاز می کنم سخنم با امام را
.
ما عاقبت به خیری مان در پناه توست
از ما مگیر این کرم مستدام را
.
کاری خوش است که تو درستش کنی فقط
نسپار دست خلق خدا این غلام را
.
ما محترم شدیم به لطف نگاه تو
بی تو نداشتیم همین احترام را
آوازه اش تمام جهان را فراگرفت
هر کس که زد به خاطر تو قید نام را
.
برکت بده برای تو روضه نوشته ام
ختم به خیر کن تو غم ناتمام را
.
چیزی نگفته ام تو چرا گریه می کنی
من که نگفته ام غم بازار شام را
.
اشک سر بریده ی جدت شدید شد
زینب همین که وارد بزم یزید شد
.
بازار شام که نه روضه ی کابوس مهدی است
حرفی نزن که صحبت ناموس مهدی است
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید