نمی دونم توی رویاها چی دید
***
نمی دونم توی رویاها چی دید
نیمه شب با دلهره از خواب پرید
پرسید عمه بابا جونم کجا رفت ؟
طفلکی از ته دل آهی کشید
.
هی می گفت تموم دنیامو دیدم
ماه آسمون شب هامو دیدم
عمه کاشکی حرفمو باور کنی
راس میگم به خدا بابامو دیدم
.
پیش بابام صورتم کبود نبود
رو لباسام اثری از دود نبود
حرفی از سرای روی نیزه و
حرفی از محله ی یهود نبود
.
لشکر غصه واسش کردن کمین
بس که گریه کردن و همه حزین
سر باباشو آوردن دشمنا
جلو پاهاش کوبیدن روی زمین
.
پاشو حرفاتو بزن با پدرت
که دیگه از غصه داری آب میشی
روپوشو بزن کنار خودت ببین
غذا نیس که اینجوری کباب میشی
.
روپوشو کنار زد و باباشو دید
سرخ و خاکستری ، خاکی ؛ کبود
سر حرفو اینطوری وا کرد و گفت
بگذریم از یکی بود یکی نبود …
.
بوی بابامو من از دور می شناسم
حالا هر چی ام که بوی نون بدی
فهمیدم یه شب توی تنور بودی
داری موی سوخته تو نشون میدی ؟
.
دیگه از غارت گوشواره نگم
دیگه از درد گوش پاره نگم
حال و روز ربابو خودت ببین
دیگه از غارت گهواره نگم
.
بعد تو میون شعله ها و دود
گُلای خیمه شدن یاس کبود
میدونی بابا من از چی دلخورم
ما بودیم ، حرمله بود ، عمو نبود
.
شمع عمرم داره سوسو میزنه
منو هی دشمن بدخو میزنه
حرمله خبر داره که سیدم
لگداشو سمت پهلو میزنه
.
صد دفعه جونم رسیده به لبم
بعد تو پایین نیومده تبم
دست به دیوار می گیرم تا پا بشم
همینم مدیون عمه زینبم
.
شبا ضرب سیلی افطار منه
شاهدم این چشای تار منه
گوش اون دختری که زد منو رفت
ببین از رو نیزه ، گوشوار منه ؟
.
هی بهم میگن : آخه تو دختری
کو بابات که اینطوری در به دری ؟
قربون سرت برم ، غصه نخور
رو نی اَم از همه باباها سری
.
اگه دشمنت به ما خارجی گفت
اگه از سیلی رو گونه گل شکفت
اگه پای نیزه ما رو میزنن
فدای سرت ، تو از نیزه نیفت
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید