من زینبم از صحنه های جنگ اومدم
از فتح شهر فتنه و نیرنگ اومدم
سرافراز ولی دلتنگ اومدم
.
عباس نبود سر رامون نشستن
عباس نبود دست ماها رو بستن
عباس نبود فرق منو شکستن
.
وای حسین حرف بود که شنیدیم ، سنگ بود که می بارید
مشت بود که می اومد ، ولی خدا دید
.
من از چهل شام سیاه و تار اومدم
از زجر سرگردونی تو بازار اومدم
با این چشای خونبار اومدم
.
عباس ندید سنگای روی بامو
عباس ندید ناله ی دخترامو
عباس ندید هلهله های شامو
.
وای حسین هیچ کسی توی بازار حالم رو نفهمید
اشکامو ندیدی ، ولی خدا دید
.
عباس نبود سر رامون نشستن
عباس نبود دست ماها رو بستن
عباس نبود فرق منو شکستن
.
وای حسین حرف بود که شنیدیم ، سنگ بود که می بارید
مشت بود که می اومد ، ولی خدا دید
.
من اومدم با نیزه ها دنبال سرت
تو اومدی با سر به دنبال دخترت
منو کشت غم یاس پرپرت
.
من بودم و گریه و آه و ناله
من بودم و تن کبود لاله
من بودم و جنازه ی سه ساله
.
از بس که کتک خورد ، از بس که نخوابید
جونش به لب اومد ولی خدا دید
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید