ای پدر غصه بی شمار شده
***
ای پدر غصه بی شمار شده
حال من بی تو زارِ زار شده
.
هیچ کس سر نمی زند بر ما
بی کسی رسم روزگار شده
.
علیِ صف شکن زمین خورده
نوبت صبر ذوالفقار شده
.
آن در خانه ای که بوسیدی
من که جایم به روی چشمت بود
چشمم از ضریه تارِ تار شده
.
روی دیوار خانه آن گوشه
خون خشکیده یادگار شده
.
لخته خون ها مزاحمم هستند
گر نفس هام گهگدار شده
.
با همان دنده ی ترک خورده
دخترت بر شتر سوار شده
.
جلوی مجتبی زدند مرا
پسرم سخت شرمسار شده
.
بین نامردهای شهر خودت
زدن زن چه افتخار شده
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید