در ماتم سرچشمه های پاکی خاکی
***
در ماتم سرچشمه های پاکی خاکی
خون می چکد از زمزم افلاکی خاکی
.
روی دلم حک می کنم حکاکی خاکی
قربان آن چار آفتاب خاکی خاکی
.
هفت آسمان از داغ این ها خون دل خورده
خاک بقیع افلاک را در غم فرو برده
.
وارد شدن در وادی طور خدا سخت است
از پشت نرده دیدن آیینه ها سخت است
.
تنهایی ارباب های باوفا سخت است
گریه کنی اما بدون سر صدا سخت است
.
گریه کنانش آستینی در دهن دارند
اینجا نگهبان هایشان دستِ بزن دارند
.
سهم دل عاشق به جز نامهربانی نیست
زوّار را قدر سلامی هم امانی نیست
.
از گنبد و گلدسته و ایوان نشانی نیست
بال کبوترها نباشد سایه بانی نیست
.
مانند این غم هیچ داغی را نخواهی دید
جز ماه در شب ها چراغی را نخواهد دید
.
دست بلا بذر جدایی را نکارد کاش
دشنه برای قلب شیعه برندارد کاش
.
خاک بقیع اندوه بی حدا را نیارد کاش
از ابرهای آسمان باران نبارد کاش
.
وقتی بباری کار ما مشکل شود باران
قبر امامان غریبم گِل شود باران
.
تا کِی گلوی ما اسیر آه غم گردد
ای کاش یک ذره از این اندوه کم گردد
.
انگشتری مادرم نذر حرم گردد
تا صحن و ایوان حسن جانم علم گردد
.
باید غریب خویش را یاری کنم آخر
باید برای مجتبی کاری کنم آخر
.
شهر نبی ؛ آل عبا را زجر سختی داد
بعد از پیمبر ؛ مرتضی را زجر سختی داد
.
ناموس شاه لافتی را زجر سختی داد
پس کوچه هایش مجتبی را زجر سختی داد
.
این بغض سنگین سالیانی در دلم مانده
فرزند زهرا مثل مادر بی حرم مانده
.
این خاک را آخر حسن آباد می سازیم
منبر به نام باقر و سجاد می سازیم
.
ایوان طلا و پنجره فولاد می سازیم
صحنی شبیه صحن گوهرشاد می سازیم
.
شب های جمعه ناحیه با آه می خوانیم
مانند مشهد ؛ آمدم ای شاه می خوانیم
.
باد موافق ؛ زلف شب را گیس خواهد کرد
تصویر مرقد ؛ چشم ما را خیس خواهد کرد
.
دارالقلم را رهبرم تاسیس خواهد کرد
هر ساعتش علامه ای تدریس خواهد کرد
.
پایان هر درسی سلام و روضه ای برپاست
با نام صادق در مدینه حوزه ای برپاست
.
بالای گنبد بال و پرها باز می ماند
سجاده ی خونین جگرها باز می ماند
.
راه حرم وقت سحرها باز می ماند
زوّار می آیند و درها باز می مانند
.
در دست هر خادم گلاب و جام می بینم
نقاره زن ها را به روی بام می بینم
.
باید پری از شهپر باب الحوائج ساخت
حوضی به نام اصغرِ باب الحوائج ساخت
.
تمثال مشکی سردر باب الحوائج ساخت
صحنی به نام مادر باب الحوائج ساخت
.
در مضجع ام البنین ریحانه می ریزیم
پایین پایش طرح سقاخانه می ریزیم
.
روضه که می خوانی بگو هِی آب آب آنجا
روضه بخوان از تشنگی بی حساب آنجا
.
زنجیر می بینی بگو وای از طناب آنجا
تا آب نوشیدی بگو وای از رباب آنجا
.
سقا کنار علقمه قدّش هلالی شد
سهم رباب از آب تنها مشک خالی شد
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید