وقتی دلم کنار ضریح تو جا گرفت
***
وقتی دلم کنار ضریح تو جا گرفت
نوری ز فیض کوثر بی انتها گرفت
.
یادم نمی رود که ز الطاف مرقدت
هر بار قلب مرده ی من هم شفا گرفت
.
شد پای بوس خاک در آستانه ات
تا از کرامت حرم تو صفا گرفت
.
از لحظه ای که وارد شهر شما شدم
فهمیده ام نگاه رئوفت مرا گرفت
.
وقتی به صحن آینه ات آمدم دلم
رنگی به روشنایی آئینه ها گرفت
.
دل آشیان گرفته در ایوان آینه
گل داده است غنچه ی گلدان آینه
.
از مرقدت شمیم مناجات می رسد
بر مقدمت توسلِ حاجات می رسد
.
وقتی که خاکبوس حریم تو می شوم
دستم به چشمه های کرامات می رسد
.
دیگر چه احتیاج به مهتاب و آفتاب
تا نور گنبدت به سماوات می رسد
.
با بال هر فرشته که گرم طواف توست
امواج بی کران تحیّات می رسد
.
هر دم از آسمان ضریح مطهرت
عطر مزار مادر سادات می رسد
.
در بین صحن حضرت صاحب زمان بگو
یک عصر جمعه وقت ملاقات می رسد ؟
.
بانوی مهربان جهان اشفعی لنا
ای عمه ی امام زمان اشفعی لنا
.
دستت کریم و سفره ی خیرت کثیر تر
هرگز ندیده ایم ز تو دستگیر تر
.
نائل به فیض کسب مقامات می شود
در محضر تو هر که شود سر به زیر تر
.
می گفت شاعری که بهشت است مرقدت
نه نه ، بهشت نه ! به خدا بی نظیر تر
.
گل پوش می شود حرم آسمانی ات
با فرشی از دو بال ملائک حریر تر
.
با مقدم تو باغ بهار است هر کجا
حتی هزار مرتبه از قم کویر تر
.
نقش بهار ، در حرمت بسته می شود
گل ، مات گلعذاری گلدسته می شود
.
از نسل کوثری ، که شد این شوره زارها
از برکت حضور شما چشمه سارها
.
در سایه ی تو جلوه ی خورشید پا گرفت
این انقلاب از تو و این افتخارها
.
صبحی اگر دمیده ، ز نور نگاه توست
رونق نداشت بی تو در اینجا ، بهارها
.
از بس سبد سبد گل ایمان چکیده است
از آسمان لطف تو بر کوچه سارها
.
بر سفره ی کرامت و فضلت نشسته اند
همواره زائران تو و همجوارها
.
این سایه را تو بر سر من مستدام کن
با جلوه های معرفتت آشنام کن
.
آسیه آمده به دیارت ز سمت نیل
یا می رسد ز عرش خدا همسر خلیل
.
از شرق و غرب عالم امکان رسیده اند
امشب به خاک بوسیتان بانوان ایل
.
یعنی عجیب نیست اگر جا گرفته اند
حتی فرشته های مقرب چو جبرئیل
.
با اشک هام آرزویی موج می زند
بانو اگر ضریح تو را بسته ام دخیل
.
چشم امید ما همه بر دست های توست
فردا که می رسد همه جا بانگ الرحیل
.
آسوده خاطران هیاهوی محشریم
تا زائران دختر موسی بن جعفریم
.
امروز اگر برات شفاعت به دست توست
فردا ولی شفاعت جنت به دست توست
.
فرموده اند مریم آل پیمبری
معصومه ای و چادر عصمت به دست توست
.
تفسیر ” یطعمون علی حبه ” تویی
وقتی که سفره های کرامت به دست توست
.
هر شب دخیل پنجره هایت ، هزار دل
آخر کلید های اجابت به دست توست
.
پر می زند به سینه ی من شوق کربلا !
بانوی من جواز زیارت به دست توست
.
کی می شود که بال و پرم را تو وا کنی
دل را دوباره زائر کرب و بلا کنی
.
.
.
یوسف رحیمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید