بس که پر کرده فضای صحن را فریادها
***
بس که پر کرده فضای صحن را فریادها
نیست پیدا در حریمت های و هوی بادها
.
کور بینا شد ، فلج پا شد ، گدا روزی گرفت
پشت هم رخ می دهد اینجا از این رخدادها
.
جمله ای تکرار شد ، هرصحن را پر کرده است :
” کار من با گوشه ی چشم تو راه افتاد ” ها
.
می شود حس کرد از فیروزه کاری های صحن
حسرت دیوارها را بر دل شمشادها
.
از شفای درد پشت پنجره فهمیده ام
نرم شد از اشک زائرها دل فولادها
.
دختری آمد به گوهرشاد ، گوهرشاد شد
یا علی موسی الرضا گفتند گوهرشادها
.
ضامن آهو شدی ، صیاد آهو را رهاند
شک نمی کردند در خوش قولی ات صیّادها
.
شاعری پرسید : من هم سهم دارم در حرم ؟
پاسخش را داد آقا با حسن خوشزادها
.
هر کسی دعبل نخواهد شد ولی این شعر هم
می تواند حک کند نام مرا در یادها
.
پایتخت کشور دل هاست شهر مشهد و
مانده حسرت در دل تهران و عشق آبادها
.
.
.
مجتبی خرسندی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید