پروانه ی عشقم من و شمع سحرم نیست
***
پروانه ی عشقم من و شمع سحرم نیست
خواهم که زنم بال ولی بال و پرم نیست
.
از شدت شرمندگی از زینب و عباس
آن گونه شدم آب که دیگر اثرم نیست
سوی تو سرافکنده بیایم که بدانی
در پیش وجود تو نمای دگرم نیست
.
اذنم بده تا جان به فدایت بنمایم
والله کز این آرزوی بیشترم نیست
.
حرّم من و در بین کمند تو اسیرم
جز آتش عشقت به دل شعله ورم نیست
.
از چشمه ی چشمم شده یک نهر روانه
جز خون دل ، آرامش اشک بصرم نیست
.
.
.
قاسم نعمتی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید